شاعر : مهدی علی قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب
برگـشتـهام بـه کـربـبـلایا اخـاالغریب بـیتو دگر فـتـادهام از پـا اخاالغـریب
قـدّم زغـصههای تو شد تا اخاالغریب بعد از تو نیست خیر به دنیا اخاالغریب
ای نازنینپس ازتوبلادیده خواهرت
ای مهجبین پسازتوبلا دیده خواهرت
آوردهام کــنــارمـــزارت سـر تـو را از سـاربـان گرفتهام انـگـشـتـر تو را
دق دادهانـد بـی صـفـتـان مـادر تو را ازبس زدند درهمه جا خـواهر تورا
یک دم نظر نما که تن من شده کـبود
رفتم به شام ودربر من محرمی نبود
ازدوریـت حـسیـن گـریـبـان دریـدهام رفـتـی وبـعـد تو چـه بـلایی کـشیدهام
من نـاسـزا زدشـمـن زهـرا شـنـیـدهام مبغضتر از یهـود به حـیـدر ندیـدهام
ازآتش یـهـود به سـرهـا نـشانـه است
بر گـونـه هایـمـان اثـر تـازیـانه است
آنشب که آمدی توبه خوابسهسالهات گریان شدیم از تب وتاب سه سالهات
دادنـد با سـر تو جـواب سـه سـالـهات دق کرد ومُرد کنج خرابه سهسالهات
در شهـر شام نـام تو را جـارمیزدیم
وقـتی رقـیـه رفت فـقـط زارمیزدیـم
برخـیـز و کن نگـاه توحال رباب را بردسـت او کـبودی وجای طـنابرا
اودیده رأس خونی وطشت شراب را آرام کن تو قـلـب حـزین و کـبـاب را
او نـالـه از فـراق تو ای شـاه میکشد
گـهـواره را گـرفـتـه فـقـط آه میکـشد
ای سـایـۀ بـلـنـد تو بر سـربـلـنـد شـو جـانـم شـود فــدات بـرادر بــلـنـد شـو حفـظ کردهام چــادرمــادربـلـنــد شـو زخـم جـبـیـن من شده بـهـتـربلـند شو
بنگـر چگـونه ازغـم تو سالخـوردهام
بـرخـیـز تـا کـنـار مـزارت نـمـردهام
یـادم نمیرود که چه دیدم ز روی تل مـن نـالــۀ بُـنـیَّ شـنــیــدم ز روی تـل
فـریـاد یا حـسـیـن کـشـیدم ز روی تل بر سینهات نشست ودویدم زروی تل
آن نانجیب خنجر خود را برون کشید
رأس تو را مـقـابـل من از قـفـا بُـریـد